تصنیف بی همزبان
خواننده: محمدرضا شجریان، شعر از: جواد آذر (کناره چی)هر دمی چون نی، از دل نالان، شکوهها دارم
روی دل هر شب، تا سحرگاهان با خدا دارم
هر نفس آهی ست، از دل خونین
لحظه های عمر بیسامان، میرود سنگین
اشک خون آلودهام، دامان میکند رنگین
به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمیها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردیها، خدایا
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی
که فروزد محفل من
نه همزبان دردآگاهی
که نالهای خرد با آهی
داد از این بی دردیها، خدایا
نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی، خدایا
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد، یارا
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نافرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی، خدایا
خرید آلبوم از سایت شجریان: http://www.delawaz.com/fa/albums.html?task=view_album&id=15